loading...
آموزش کامپیوتر و الکترونیک
ابراهیم کلاته رحمانی بازدید : 668 پنجشنبه 11 دی 1348 نظرات (0)

جوانمردی کوروش بزرگ در برابر پانته آ و آبراداتس

داستان از این قرار است که مادی ها پس از برگشت از جنگ شوش غنایمی برای خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به نزد کوروش آوردند. از آن جمله زنی بود بسیار زیبا که گفته می شد زیباترین ه زنان شوش به حساب می آمد و پانته آ نامیده می شد وشوهر او به نام آبراداتاس برای ماموریتی از جانب پادشاه خود به ماموریت رفته بود.
چون وصف زیبایی زن را به کوروش گفتند و نیز از آبراداتاس نام بردند کوروش گفت صحیح نیست که این زن شوهردار برای من شود و او را به یکی از ندیمان خود سپرد تا او را نگه دارد تا هنگامی که شوهرش از ماموریت بازگشت او را به شوهرش بازسپارند.
در این هنگام اطرافیان کوروش با توصیف زیبایی های این زن به او گفتند لااقل یک بار او را ببین شاید که نظرت عوض شد! اما کوروش گفت : نه , می ترسم او را ببینم و عاشقش بشوم و نتوانم او را به شوهرش پس بدهم …
ندیم کوروش که مردی بود به نام آراسپ و پانته آ را به او سپرده بودند عاشق این زن شد و خواست که از او کام بگیرد. به ناچار پانته آ از کوروش درخواست کمک کرد و کوروش نیز آراسپ را سرزنش کرد و زن را از دست او نجات داد و البته آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای آن کار به دنبال آبراداتاس رفت (از طرف کوروش) تا او را به سوی ایران فرا بخواند.
سپس آبرداتاس به ایران آمده و از ما وقع اطلاع حاصل یافت. پس برای جبران جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.
می گویند در هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: قسم به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری… کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.
خلاصه اینکه در جنگ مورد اشاره آبراداتاس کشته می شود و پانته آ به بالای جسد او می رود و به شیون وزاری می پردازد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش می کند که مواظب باشند کاردست خودش ندهد . شیون و زاری این زن عاشق هنوز در گوش تاریخ می پیچد و تن هر انسانی را به لرزه در می آورد که می گفت : افسوس ای دوست باوفا و خوبم ما را گذاشتی و در گذشتی … به درستی که همانند یک فاتح در گذشتی
پس از آن در پی غفلت ندیمه چاقویی که همراه داشت را در سینه خود فرومی کند و در کنار جسد شوهرش جان می سپاردهنگامی که خبر به کوروش می رسد ندیمه نیز از ترس خود را می کشد برای همین است که در تایلو جسد زنان دو تا است . و باقی داستان که در تابلو مشخص است . آری چنین است که بزرگمردی به نام کوروش در تاریخ جاودانه می شود.
در لغت نامه دهخدا ذيل عنوان "پانته آ" و نيز در "کوروشنامه گزنفون" اين داستان نقل شده است.
ابراهیم کلاته رحمانی بازدید : 538 پنجشنبه 11 دی 1348 نظرات (0)

نحوه تشخیص امکان دیده شدن در اتاق های پرو

این روزها مساله امنیت و پخش عکس و فیلم های خصوصی داغ هست پس زمان خوبی هست که این مطلب را بخوانید:

بحث آینه های دو طرفه، بله افرادی به این روش از شما در حالیکه در هتل یا اتاق پرو یا در حمام یا دستشویی هستید فیلم یا عکس تهیه کرده و به معرض عموم می گذارند. پس حتما قبل از اینکه از محل های دارای آینه استفاده کنید از یکطرفه بودن آن مطمئن شوید!

اما چطور؟

قبل از هرکاری از تست انگشت استفاده کنید :

انگشت خود را روی آینه قرار داده. اگر بین انگشت شما و تصویر آن یک فاصله ای باشد این آینه واقعی است. اگر انگشت شما به تصویرش چسبیده باشد، این آینه دو طرفه است و فردی دارد شما را مشاهده می کند.

دلیل :

چون در آینه واقعی لایه جیوه در پشت شیشه است ولی در آینه های دو طرفه لایه جیوه در روی سطح شیشه است.

از همه شما خواهش میکنم این موضوع را برای دوستان خودبازگو کنید تا از بروز اتفاقات ناگوار ( آبرو ريزي فرد و خانواده ) جلوگیری کنید

ابراهیم کلاته رحمانی بازدید : 690 پنجشنبه 11 دی 1348 نظرات (0)

جمشید شاه

جمشید با فر و شکوه بسیار بر تخت نشست و بر همه­ی جهانیان پادشاه شد. دیو و مرغ و پری همه در فرمان او بودند و در کنار هم با آسایش می­زیستند. وی هم شهریار بود و هم موبد . کار دین و دولت هردو را هرمزد بدست وی سپرد .
نخستین کاری که جمشید پیش گرفت ، ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدان­ها نیرو ببخشد و راه را بر بدی ببندد . آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت . پنجاه سال درین کوشش بسر آورد و گنجینه ای از سلاح جنگ فراهم ساخت .

آن­گاه جمشید به پوشش مردمان گرایید و پنجاه سال نیز در آن صرف کرد تا جامه بزم و رزم را فراهم آورد . از کتان و ابریشم و پشم جامه ساخت و همه فنون آنرا از رشتن و بافتن و دوختن و شستن به مردمان آموخت .

چون این کار نیز به پایان رسید جمشید پیشه­های مردم را سامان داد و اهل هر پیشه را گرد هم جمع کرد . همه را به چهار گروه بزرگ تقسیم نمود : مردمان دین که کارشان عبادت و پرستش خداوند و کارهای روحانی بود و آنان را در کوه جای داد . دو دیگر مردان رزم که آزادگان و سربازان بودند و کشور به نیروی آنان آرام و برقرار بود . سوم برزگران که کارشان ورزیدن زمین و کاشتن و درویدن بود و بتلاش و کوشش خود تکیه داشتند و به آزادگی میزیستند و مزد و منت از کسی نمیبردند و جهان به آنان آباد بود . چهارم کارگران و دست ورزان که به پیشه­های گوناگون وابسته بودند .

جمشید پنجاه سال هم در این کار بسر آورد تا کار و پایگاه و اندازه هرکس معین شد .

آن­گاه در اندیشه خانه ساختمان افتاد و دیوان را که در فرمانش بودند گفت تا خاک و آب را به هم آمیختند و گل ساختند و آنرا در قالب ریختند و خشت زدند . سنگ و گچ را نیز به کمک خواستند و خانه و گرمابه و کاخ و ایوان بپا کردند .

چون این کارها فراهم شد ونیازهای نخستین بر آمد ، جمشید در فکر آراستن زندگی مردمان افتاد:
سینه سنگ را شکافت و از آن گوهرهای گوناگون چون یاقوت و بیجاده و فلزات گرانبها چون زر و سیم بیرون آورد تا زیور زندگی و مایه خوشدلی مردمان باشد . آنگاه در پی بوهای خوش برآمد و بر گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست یافت .

سپس چمشید در اندیشه گشت و سفر افتاد و دست بساختن کشتی برد و بر آب دست یافت و

سرزمینهای جدید را یافت . پنجاه سال هم دراین کار سپری گردید .

بدینسان جمشید با خردمندی به همه هنرها دست یافت و برهمه کار توانا شد و خود را در جهان یگانه دید . آنگاه انگیزه برتری و بالاتری در او بیدارشد و در اندیشه سیر در آسمان­ها افتاد :
فرمان داد تا تختی گرانبها برای وی ساختند و گوهر بسیار بر آن نشاندند و دیوان که بنده او بودند تخت را از زمین برداشتند و به آسمان برافراشتند . جمشید در آن چون خورشید تابان نشسته بود و در هوا سیر می­کرد .این همه را به فر ایزدی می­کرد . جهانیان از شکوه و توانایی وی خیره ماندند ، گرد آمدند و بر بخت و شکوهش آفرین خواندند و بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز فروردین بود « نوروز» خواندند و جام و می خواستند و به شادی و رانش نشستند . هر سال آن روز را جشن گرفتند و شادمانی کردند « عید نوروز» از این­جا پدید آمد .

جمشید سی صد سال بدینسان پادشاهی کرد و درین مدت مردم از رنج و مرگ آسوده بودند . وی چاره دردمندی و بیماری و راز تندرستی را پدیدار کرده و به مردمان آموخته بود . در روزگار وی جهان شاد کام و آرام بود و دیوان بنده وار در خدمت آدمیان بودند . گیتی پر از نوای شادی بود و یزدان راهنما و آموزنده جمشید بود .

ابراهیم کلاته رحمانی بازدید : 703 پنجشنبه 11 دی 1348 نظرات (0)

موضوع انشاء : حیوانات

ما حیوانات را خیلی* دوست داریم، بابایمان هم همینطور.
ما هر روز در مورد حیوانات حرف می*زنیم، بابایمان هم همینطور.

بابایمان همیشه وقتی *با ما حرف می*زند از حیوانات هم یاد می*کند. مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت: "توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟"

وهر وقت ما پول میخواهیم می گوید: "کره خر مگه من نشستم سر گنج؟"

چند روز پیش وقتی* ما با مامانمان و بابایمان رفتیم خونه عمه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان.
بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت: "مگه کوری گوساله؟"
آقاهه هم گفت: "کور باباته یابو، پیاده می*شم همچین می*زنمت که به خر بگی* زن دایی"
بابایمان هم گفت: "برو بینیم بابا، جوجه!" و عین قرقی پرید پایین ولی* آقاهه از بابایمان خیلی *گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابایمان گفت: "مگه کرم داری آخه خرس گنده؟ مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟"

ما تلوزیون را هم که خیلی* حیوان نشان می*دهد دوست می*داریم. البته علی*آقا شوهر خاله مان می*گوید که تلوزیون فقط شده راز بقا!

فامیل های ما هم خیلی* حیوانات را دوست دارند. پارسال در عروسی* منوچهر پسر خاله مان که رفت قاطی* مرغ ها، شوهر خاله مان دو تا گوسفند آورد که ما با آن ها خیلی* بازی کردیم ولی* بعدش شوهر خاله مان همان وسط سرشان را برید! ما اولش خیلی* ترسیدیم ولی* بابایمان گفت چند تا عروسی* برویم عادت می*کنیم. البته گوسفندها هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خاله*مان سرشان را ببرد. حتما دردشان نیامد!

ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم که دوتا آقا که هی* می گفتند الله اکبر سر یک آقا رو که نمی*گفت الله اکبر بریدند و اون آقاهه خیلی* دردش اومد و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگیم الله اکبر که یک وقت کسی* سرما را نبرد.

ما نتیجه می گیریم که خیلی* خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتوانیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلوزیون ببینیم در موردشان حرف بزنیم و عکس*های آن ها را به دیوار بچسبانیم و به آن ها مهرورزی کنیم و نمی دانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه غلطی باید می*کردیم!

ابراهیم کلاته رحمانی بازدید : 566 پنجشنبه 11 دی 1348 نظرات (0)

یه کم بیشتر کره توش بریز !!!

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز.. وای خدای من، خیلی درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش....باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک.....

زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائي سر من مياري

ابراهیم کلاته رحمانی بازدید : 567 پنجشنبه 11 دی 1348 نظرات (0)

اختراع مترجم سخنان مسوولان !!!

توجه شما را به چند جمله ی برخی از مسئولان و ایضا ترجمه ی آن جلب می نماییم!



*
معاون فنی و آماری سازمان سنجش آموزش کشور: "کنکور سراسری تکمیل ظرفیت دارد."

ترجمه: همه تون از یک کنار قبولین! چرا جوش بیخود می زنین؟! الکی هم پولاتون رو واسه کلاس کنکور و این طور چیزا هزینه نکنین، پولاتون رو پس انداز کنین واسه دادن شهریه ها!


*
مدیر عامل یکی از بانک ها: "مشاهده حساب های هدفمندی یارانه ها توسط دستگاه‌های خودپرداز امکانپذیر شد. "

ترجمه: عزیز من! اینقدر اون عابر بانک رو سیخ نکن! خراب شد!! اون هشتاد و خورده ای تومن رو فقط می تونی نگاه کنی! هر وقت می شد برداشت کنی خودمون فرت و فرت توی اخبار اعلام می کنیم!!


*
کفاشیان: "قطبی تمایلی به ماندن ندارد."

ترجمه: باور کنین خودش به من گفت، در گوش من گفت، گفت تمایلی به موندن ندارم!! و اصلا هم تمایل ایشون ربطی به دستور سعیدلو که گفت: "افشین قطبی برود مربی خارجی بیاید." ندارد! باور کنین خودش می خواد بره!


*
مهمانپرست: "سوخت ندادن به هواپیماها را تحمل نمی کنیم."

ترجمه: بلیط هواپیماها به اندازه ی کافی گرون نشده، یکم دیگه هم باید گرون بشه!!


*
نهاوندیان : "بسیاری از طلاق‌ها ریشه اقتصادی دارند."

ترجمه: پس از اجرای طرح هدفمندی یارانه ها و بهتر شدن وضعیت معیشتی مردم شاهد کاهش چشمگیر آمار طلاق در کشور خواهیم بود! (چیه؟! چرا اونطوری نگاه می کنین! دستگاه مترجم ما هنوز در مرحله ی آزمایشی به سر می بره و بطور صد در صدی صحیح بودن ترجمه هاش تایید نمی شه!!)


*
علی مطهري: "نمایندگان حامی دولت عقلگرا نیستند."

دستگاه ترجمه ی ما با بیان اینکه "لطفا منو وارد دعوای مطهری و دولتی ها نکنین" گفت: "به من چه! برین ترجمه ی این حرف رو از خود آقای مطهری بپرسین!"

*
وزیر آموزش و پرورش گفت:" این پس تربیت نوزادان صفر ساله شیرخواره تا جوان 18 ساله زیر نظر آموزش و پرورش است."

دستگاه ما به جای ترجمه یک سئوال پرسید و گفت:"چرا مسئولان به فکر نیستند؟! آخه پس کدوم سازمان مسئولیت تربیت نوزادان قبل از تولد را می خواهد برعهده بگیرد؟!" لازم به ذکر است که دستگاه مذکور همچنین از "سازمان ملی جوانان" به عنوان نهادی که می تواند این مسئولیت خطیر را برعهده بگیرد نام برد!

*
رئیس مرکز آمار ایران اعلام کرد: "هزینه خانوارها بیش از درآمد آنها"

ببخشید! دستگاه ما نتوانست این جمله رو ترجمه کنه! و ابتدا هنگ و سپس دود و در نهایت منفجر شد!!

تعداد صفحات : 29

درباره ما
آموزش کامپیوتر و الکترونیک
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 290
  • کل نظرات : 51
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 15
  • آی پی امروز : 41
  • آی پی دیروز : 33
  • بازدید امروز : 55
  • باردید دیروز : 40
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 95
  • بازدید ماه : 304
  • بازدید سال : 6,732
  • بازدید کلی : 192,748
  • کدهای اختصاصی